وقتي تو مي بخشيدست مريخ نيزبه سوى سقاخانهاتدراز است.ناهيد و كيوان و پروين،ديروز ، صف در صفدر كنار من و آن مرد روستا،در مضيف خانه توكاسه در دستبه نوبت آشايستاده بوديم.* * * *كاش ( ايستاده) بوديم !تو ايستاده زيستىهر چندبا ميوه درختى گوژ و نشستهمسمومت كردند.اما،شهادتتو را ايستاده، درود گفت.و اينك جايى كه تو خوابيده اىهمه كائنات به احترام ايستاده است.